از پنجره روزگار به درخت عمر که مینگرم / خوش تر از یاد خداوند ثمری نیست . . .
&&&&&
خدایا مرا به خاطر گناهانی که در طول روز
با هزاران قدرت عقل توجیهشان میکنم ببخش . . .
&&&&&
خدایا برمن مهر کردن را عطا کن / مهر و محبت خود رحمتت را عطا کن
خدایا مرگ را خود خواهم آموخت / بر من زیستن در خانه ات را عطا کن . . .
&&&&&
صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرست
تلخی ذائقه را شاخه نباتی بفرست
میرسد با علم سبز، امامت بر دوش
از چه خاموش نشستی صلواتی بفرست . . .
&&&&&
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
اما تو که دستت به زمین می رسد
“بلندم کن “